۱۳۸۹ تیر ۱۰, پنجشنبه

شیرینی ِآجری

شیرینی صلواتی تعارف می‏کند
ظهر ِ پنج‏شنبه‏ی تابستانی
راننده‏ی کم حرف

۲ نظر:

سال صفری گفت...

بابا کاش خمس علاقه ی تو به ادبیات اجنبی و راه و رسمش تو وجود من یافت میشد! جدی میام وبلاگت احساس می کنم چه موجود داغون غیردانشجویی هستم!

ناشناس گفت...

بیا که آمدنت ما را بس kifir